بساط عشق
روزی مجنون بر آشفته از بیابانی می گذشت که بی خبر پایش به سجاده ی درویشی خورد. درویش برآشفت که: ای دیوانه چه می کنی؟ میان من و معشوق من جدایی افکندی!
مجنون خندید و گفت:بساط عشقی که با قدمی ناخواسته برچیده شود کجا نامش عشق است؟
سرگرمی ونشاطاینجا وبلاگ خودتونه خوش اومدین. صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب |
آخرین مطالبلینک دوستانپیوندها با تشکر سایت آوازکطراح قالب: آوازک |
بساط عاشقی
بساط عشق [ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:عشق, ] [ 16:30 ] [ MoH3en ]
[ |
درباره وبلاگنویسندگانآرشیو موضوعیآرشیو ماهانهلینک های ویژهدیگر امکانات
<-PollItems->
Alternative content ![]() |