ابزار منو ثابت

منم یکی از اون 11تام

سرگرمی ونشاط

اینجا وبلاگ خودتونه خوش اومدین.

منم یکی از اون 11تام

 

 

اهنگ جدیدی از امیر تتلو

منم یکی از اون 11 تام

[ پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:امیر تتلو من یکی از اون 11تام, ] [ 16:10 ] [ MoH3en ] [ ]
ساحل آرامش

      ساحل آرامش

 

فصل 3

صبح فردا قبل از بیرون آمدن از خانه ، جلو در حیاط به صورتی که مامان نفهمد موهای جلوی سرم را به طرزی که به نظر خودم خیلی به صورتم می آمد بیرون دادم.
همانطور که حدس می زدم او را جلوی در منزلشان دیدم. ظاهرا مشغول بستن بند کفشهایش بود ولی می دانستم که منتظرم است. وقتی از کنارش رد شدم چند قدم بعد از من پشت سرم به راه افتاد.
خوشحال شدم که مراقبم است. به هیچ وجه دوست نداشتم از همسایه ها کسی مارا با هم ببیند.
از کوچه خودمان که گذشتیم و قبل از اینکه به کوچه گلناز برسیم فاصله اش را با من کمتر کرد و پرسید:
- می تونم بپرسم اسم قشنگت چیه همسایه؟
ترسیدم. جوابش را ندادم. گلناز را از دور دیدم . به سرعت قدم هایم افزودم و خودم را به او رساندم کامران هم با دیدن گلناز از ما فاصله گرفت. گلناز نگاهی به او سپس به من انداخت.
- این همون پسره است.
سر تکان دادم . گلناز هم با ناراحتی سر تکان داد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:رمان ساحل آرامش فصل3, ] [ 22:20 ] [ MoH3en ] [ ]
متن های زیبا،عاشقانه،جالب،سرگرمی
عشقه من . . .
 
این روزها که هنوز نیستنت را به هوای دوباره داشتنت ثانیه شماری میکنم . . .
 
ساکتم ،حرف نمیزنم، نه که چیزی برای گفتن نباشد...
 
 نه، به این سکوت پیله کرده ام، نه که ندانم چه بگویم
 
اینروزها از همیشه پر تر از حرفم . از همیشه بیشتر گفتنی دارم
 
 ولی من مانده ام و یک عالمه ناگفته های ناشنیده...
 
میروم تا فراموشم کنی ...
 
 
 
 
 

ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 18:23 ] [ MoH3en ] [ ]
ساحل آرامش

                                   ساحل آرامش

 

پاهايم از فشار کفشها زق زق مي کرد.همانطور که به روي صندلي نشسته بودم يک پايم را روي پاي ديگر انداخته و کفشم را درآوردم.با نفس کشيدن پايم خود هم نفس عميقي کشيدم.مامان دست به زانويش گرفت و بلند شد.خطاب به من گفت:
- پاشو مادر.بايد براي جمع و جور کردن اين همه ريخت و پاش از يک جايي شروع کنيم.
ناليدم و گفتم:


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 15:49 ] [ MoH3en ] [ ]
رمان ساحل آرامش

                                                                   ساحل آرامش

 

پاهايم از فشار کفشها زق زق مي کرد.همانطور که به روي صندلي نشسته بودم يک پايم را روي پاي ديگر انداخته و کفشم را درآوردم.با نفس کشيدن پايم خود هم نفس عميقي کشيدم.مامان دست به زانويش گرفت و بلند شد.خطاب به من گفت:
- پاشو مادر.بايد براي جمع و جور کردن اين همه ريخت و پاش از يک جايي شروع کنيم.
ناليدم و گفتم:
- واي مامان جان تورو خدا امشبه رو ولم کن.من لااقل تا فردا صبح بايد به اين پاها استراحت بدم.الان داشتم فکر مي کردم چطور تا اتاقم برسم.شما مي گوييد پاشم جمع و جور کنم!!


ادامه مطلب
[ دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:ساحل آرامش, ] [ 22:38 ] [ MoH3en ] [ ]
یلدا قسمت دوم

یلدا ( قسمت دوم )

اما از فرداش
نیاي بگی نیما پاشو بریم هواخوري ها!
 اِ... ! چقدر حرف می زنی؟ شب جمعه بابا! حالا چند روز مونده!
نیما  تو پس اونجا چوب کبریت بودي که این برنامه رو بهم نزدي؟!
 منکه نمی تونم کار و زندگیم رو بذارم زمین و بنشینم پاي تلفن که کی خواستگار زنگ می زنه و من بهمش بزنم ! خودت
عرضه داشته باش! یه غلطی بکن دیگه!
« با حالت گریه گفت »
 آ[ه چیکار کنم دیگه؟! سلاح من رو این خواهر چشم سفید تو کارگر نمی افته! نکنه اصلا از من خوشش نمی آد؟!
 چرا خره، خوشش می آد. خیلی م دوستت داره اما می گه فعلا براي ازدواج آمادگی نداره.
نیما  خب به بگو اول ازدواج می کنیم و بعد آماده می شیم!
 زهر مار!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 22:6 ] [ MoH3en ] [ ]